محمد یاسینمحمد یاسین، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره
یسنا کوچولوی مامانیسنا کوچولوی مامان، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

محمد یاسین و یسنا جون زیباترین هدیه های خداوند

خوب و بد های این مدت

سلام ببخشید یه مدت به خاطر مشغله ی زیاد نبودم کلی اتفاق افتاده       اول از پسر نازم  بگم که مدرسه شو عوض کردم و حالا پیش خودمه خیلی حواسم بهش هست و مراقب درساشم  اونم برای خودش سروری میکنه هفته ی پیش یاسین سرما خورد و تب زیادی داشت که حسابی نگرانمون کرد اما خداروشکر بهتره 'یسنا گلی که عزیز دلم همیشه مریضه که خودم مقصرم و مجبورم اول صبحی عزیزمو از خواب بیدار کنم و تو این سرما ببرمش خونه ی بابام 'فدای دخترم بشم هفته ی پیش سرمای بدی گرفت و سه شب بالا سرش بیدار بودم چهار دندون میخواد در بیاره و کلی اذیت میشه 'نفسم راه رفتن و خوب یاد گرفته و کلی باید مراقبش باشم  هنوز بلد نیست زیاد حرف بزنه و این و از خانواده ی پد...
12 آذر 1395

احوالات چند روز پیش

 سلام به همگی  امیدوارم بچه های گلتون سالم و سرحال باشن یسنا و یاسین نازم مریض شدن یسنا خیلی ضعیف شده و محمد یاسینم سرما خورده'هفته ی گذشته یسنا رو بردم دکتر که کلی آزمایش واسش نوشت که انجام دادیم اما هنوز جوابشو نگرفتیم انشالله که مشکلی نباشه دوهفته ای هست که یسنا رو می زارم خونه ی پدرم واونم عادت کرده که ۵ ساعت بدون من وشیرش باشه آخی نازکم هرکاری کردم از شیشه شیر 'شیر نمی خوره فداش. بشم خیلی دلم براش تنگ میشه. آقا یاسین هم که طبق معمول تو مدرسه شلوغه معلمش خیلی از دستش شاکیه اما خداروشکر مشکلی تو درسا نداره 'واسه همین باباش میگه بزار آزاد باشه پسرها کلا شیطونن ولی من دلم نمی خواد پسرم همیشه سر کوچیکتر ین چیزی با بچه ها دعوا ...
26 مهر 1395

باری دیگر محرم

سلام صد هزار شکر که یک سال دیگر گریه کن امام حسین(ع)شدیم جای تمام عزیزانی که پارسال بودند و امسال نیستند خالیه خدا همه ی اموات شما عزیزان و بیامرزه  آمین    دیروز برای دومین بار یسنای عزیزم و هشتمین بار محمد یاسین عزیزم رو به مراسم شیر خوارگان  حضرت  علی  اصغر بردم خیلی خوب بود مداح سخنران و عزیزانی که حضور داشتندمراسم عالی روبه یادگار در ذهنمان گذاشتند انشالله امام حسین (ع)نذرمون رو قبول و بچه هامون رو از یارای خودشون قرار بدن  ...
17 مهر 1395

تولدت مبارک عزیزم

سلام  دوروز از اولین سالگرد تولد  نفسم گذشته الان مشهد هستیم و من بعداز چند روز وقت کردم تا تولدت یسنای عزیزم و اینجا تبریک بگم  شب تولد یسنا گلی قم و مهمان حضرت معصومه بودیم تولد گل دخترم وبا شیرینی وکلی شادی جشن گرفتیم وانشالله دعای خانم حضرت معصومه بدرقه ی دخترم خواهد شد  یسنا جون چند روزه بد طاقت شده و انگار عادت کرده داخل ماشین بخوابه  محمد یاسین عزیزم هم کلی برای تولد خواهرش خوشحالی کردو بعد کلی خرید و گرفتن اسباب بازی مورد علاقه اش الان خوابیده مثل یسنا گلی  خدایا بچه های نازم رو زیر سایه خودت و آقا امام رضا عاقبت بخیر کن  آمین
23 شهريور 1395

اولین قدمهای یسنا

سلام امروز سه روزه بابای یاسین رفته مسابقات فوتسال و واقعا اعصابی برای من نمونده محمد یاسین با داییش خیلی لج میکنه و تا چیزی میشه شروع به جیغو داد و فریاد میکنه کلی بهانه میگیره و بغض میکنه وای خدا کی این مسابقات تموم میشه خیلی خسته امممم '''' ولی دیروز صبح یعنی10/6/95 یسنای نازم اولین قدمهاشو برداشت با اینکه کوچولو بود اما برای من و یسنا خیلی مهم بود حیف که بابا یی نبود تا خوشحالیمون چند برابر بشه امروز عصر هم رفتم کادوی تولد یسنا جونو گرفتم   مبارکش باشه 'میدونم برای تولدش مسافرت هستیم برای همین وقتو غنیمت شمردمو کادوی اولین سالگرد بودن فرشته ی کوچولوی عزیزمو خریدم   عزیزم  نفسم بودن تو لطف بیکران الهی است به شکرانه ی این ...
11 شهريور 1395

سفر بابای محمد یاسین

سلام امروز صبح بابای محمد یاسین با هم تیمی هاش وهمکاراش عازم مسابقات فوتسال در مشهد شد و محمد یاسین از دیشب شروع به گریه کردن کرد 'هنوز هم بغض میکنه و دلش برای باباش تنگ میشه  مدام به باباش زنگ میزنه و عکس از لحظه لحظه ی حرکتش می خواد 'محمد یاسین کلا دل نازکه و خیلی احساساتی میشه انشالله بابای محمدیاسین به سلامت بره و سلام منو پسر گلشو به امام رضا برسونه  وسلامت هم برگرده  انشالله  اینم عکس آقا یاسین که بهش باج دادم تا گریه نکنه هم با خاله جون رفتیم پارک که کلا بی حوصله بود بعدشم بستنی و پیتزا و کلی گردش ولی بازم آخر سر گفت شماها اصلا دلتون برا بابام تنگ نشدههههه ...
8 شهريور 1395

تابستان محمد یاسینم

سلام  چهارشنبه ی گذشته با محمد یاسین رفتیم دبستانشو ثبت نام کرد با معلمش آشنا شد و کلی کیف کرد تو این تعطیلات  محمد یاسین همش دنبال دوچرخه  سواری و خمیر بازی و دیدن برنامه های شبکه ی پویا بود با هاش روانخوانی و کتاب اول و دوم کار کردیم و کلی کتاب  داستان برامون خوند  پسر گلم خیلی باهوشه ماشاالله  با خواهرش یه عالمه بازی کرد کلی هم مامانشو اذیت کرد خخ متاسفانه دیروز دوستش از دوچرخه  افتاد و زخمی شد و روی ابروش شکاف برداشت و بخیه خورد  محمد یاسین به خاطرش کلی غصه خورد  محمد یاسین در حال خمیر بازی                            &nbs...
6 شهريور 1395