بهترین سفر

سلام

امروز بعد مدتها دوباره اومدم.هفته ی پیش نبودیم چون به بهترین مکان دنیا رفته بودیم بهترین سرزمین قدیس ترین مکان خدا روی زمین ... کربلا...ایشالله قسمت همه ی شما بشه

محمدیاسین گلم خوشبحالت که امام حسین(ع)تورو تو این سن طلبید.عزیز دلم میدونم این سفرو یادت نمیره اما مینویسم تا بقیه ی دوست های عزیزت هم بدونن کجا رفتی وچقدر بهت خوش گذشته

جمعه 14آذرساعت 7 صبح وارد مرز عراق شدیم اصلا باورم نمیشد بتونیم به این راحتی عبور کنیم چون بی نایت شلوغ بود.وقتی حرکت کردیم مسیر زیادی و پیاده رفتیم اما خیلی خوب بود چون میون این همه عاشق در حرکت بودیم.تا 5 کیلومتری شهر بدره رفتیم از اون به بعد آقایی که موتر سه چرخه داشت به خاطر تو مارو برد تا ترمینال اونجا..قربونت برم که میدونم اونجا هرکی بهم کمک کرد به خاطر وجود شما بود.وقتی رسیدیم بابا گفت اول باید بریم نجف خدمت پدر امام حسین بعدش کربلا .اون آقا کنار بابایی بود تا ما راحت تر ماشین پیدا کنیم.بلاخره اذان ظهر بود که ما سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم.مامان بزرگتم همراه ما بود تو جاده خیلی اذیت شد چون خیلی جاده ی خرابی داشت وچون تازه عمل کرده بود مدام دستش روقلبش بود دعا دعا میکردم مشکلی واسش پیش نیاد خدا رو شکر که به خیر گذشت..چون ما نمازمونو نخونده بودیم به بابایی گفتم به راننده بگه جایی وایسه تا ما هم نماز بخونیم. اونم گفت تو یه ایستگاه صلواتی توقف میکنه.اما بعد دوساعت  یه جا توقف کر و ما اولین نمازمو نو اونجا خوندیم.تو ایسگاه همه جا سرک می کشیدیو منو حرص می دادی آخه میترسیدم گم بشه.خیلی بازیگوشی کردی تا بلا خره دوباره حرکت کردیم.خیلی مسیر شلوغ بود بعضی جاها هم ترافیک .موقع اذان مغرب بود که رسیدیم نجف .اصلا باور نمیشد الان جایی وایسادیم که زمانی جای قدمهای مولایمان بوده .آ ه که درکش خیلی سخته نمیتونستم حسش کنم ناتوان تر از اون بودم که حضور امامو درک کنم..وقتی که به حرمش نزدیک شدیم فقط جلو پاهامو میدیدم نمیتونستم بالا رو نگاه کنم فقط دلم درد و دل میخواست اما نمی تونستم چون تنها نبودم دلم گریه می خواست خیلی دلم تنهایی میخواست....