سلام عزیزم.امروز بعداز صبحانه باهم بازی کردیم و بهت حسابی خوش گذشت.چون کلی روتختت بپر بپر کردی و کلی کیف کردی.اما من زود خسته شدم و کنار کشیم .آخه چند روزیه دستم آسیب دیده و تو گل پسرم درکم کردی و بیخیال بازی شدی.اما اومدی کنارم وگفتی بزار بوسش کنم تا خوب بشی(قربونت برم الهی)بعدش کلی برام شیرین زبونی کردی و ازبس بوست کردم خسته شدی .اخرش سفت بغلم کردی و گفتی مامانی اگه گفتی چه احساسی دارم(منم لپتو کشیدم وگفتم چه احساسی عزیز دلم)گفتی احساس می کنم تو بهشتمو دارم ستاره جمع می کنم و با هم داریم زمینو نگاه می کنیم. قربوت برم ت...