محمد یاسینمحمد یاسین، تا این لحظه: 15 سال و 1 روز سن داره
یسنا کوچولوی مامانیسنا کوچولوی مامان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

محمد یاسین و یسنا جون زیباترین هدیه های خداوند

چهارماهگیت مبارک

عمر مامان چهار ماهگیت مبارک چند ساعت دیگه ایشالله میبرمت که واکسنت و بزنی ایشالله اذیت نشی فدات شم۰ تو ماه گذشته بلد شدی اشیاء و دستت بگیری و بزاری تو دهنت با شنیدن اسمت به سمت صدا بر میگردی و عاشق بازی کردن با دستای کو چو لوتی۰یه کوچولو ضعیف شدی زیاد شیر میخوری اما زیاد وزن نگرفتی ایشالله همیشه سلامت باشی عشق مامانی دلم همیشه خنده هاتو میخواد بخندگلم ...
21 دی 1394

اتفاق های یک ماه گذشته

سلام  خدایاشکرت به خاطر تمام داده ها و نداده هایت یسنای عزیزم سه ماهگیش تموم شده تو این مدت یاد گرفته اطرافشو بادقت ببینه صداها رو تشخیص میده و خوشگل میخنده 'گردنشو به راحتی تکون میده و سرشو بالا میگیره'''اگه بالشت زیر سرش نباشه خودشو بر عکس میکنه خداروشکر این حرکتو زود انجام  داده دخترم ماشاالله زرنگه''':-)وقتی دست رو لپش می کشم میخنده 'وقتی قطره ی آد میخوره از مزه اش لباشو جمع میکنه'' تو بغل باباش آرومه اگه در طول رو ز کنارش بخوابم خوب میخوابه اما اگه تنها باشه زود زود بیدار میشه''اینجا هوا سرده و باید مراقب عزیزام باشم سرما نخورن 'یاسین تازه سرماخوردگیش بهتر شده تو درسهاش عالیه و فوق العاده عشق به مدرسه داره' در طول روز خیلی خست...
29 آذر 1394

اولین خرید بعداز به دنیا اومدن یسناجون

سلام..دلم می خواد داد بزنم   البته از خوشحالی  روزها چه زود سپری میشن حالا که دلم می خواد روزها اروم و کندسپری بشن انگارلحظه ها با هم مسابقه گذاشتن.. دخترک گلم لحظه به لحظه در حال تغییره ومن تمام لحظات رو ثبت میکنم تا بعدا خودش هم کلی کیف کنه .محمد یاسین عزیزم بیش از حد وابسته به ابجی کوچولوش شده.فدای قربون صدقه هات برم الهی.پسر گلم تو کلاسش بی نظیره فقط معلم از دست سوالهای زیادش عاجز شده و میگه خیلی سوال میپرسه  تو خونه که  تا میگم نمی دونم محمدم ميگه پس معلم چی هستی شیطنتاش بیشتر شده اما باباش هواشو داره و خودشم  شیطنت میکنه.دیروز برا اولین بار یسنا رو بردم خرید لباسهای کوچولویی براش خریدم یه شلوار صورتی ناز ...
10 آبان 1394

اولین ماهگردت مبارک فرشته ی من

سلام امروز یسنا جونم یه ماهه شد ..فداش بشم خنده هاش گریه هاش شیر خوردن و خوابیدنش یه عالمه واسم قشنگه..گاهی وقتها دلم می خواد به خودم فشارش بدم و اینقدر بوسش کنم که بعد بگم آخیش  اما دلم نمی اد آخه خیلی ریزه میزه اس...محمدم  همش دورو برشه دلش طاقت نمياره رو تا بوسش نکنه نميشه باباش هم که همش ميگه بده من میگرم بغل تو به کارت برس ...بهونه واسه بغل کردنش خخخخ  فدات بشم بیدارشدی من برم بای دوستان
21 مهر 1394

عیدتون مبارک

عیدتون مبارک سلام به همه دوستای گلم عید تون مبارک....یاسین و یسنای عزیزم عید شما هم مبارک باشه..امروز به قمری تولدمه وای خدا یه سال پیر تر شدم  خخخخ هفته ی گذشته هفته ی خوبی بود  دخترم اصلا اذیت نمیکنه اما یاسین به شدت اذیت میکنه...بهانه های جور واجور و خواسته ی نابجا خودمم سر درد های شدید ناشی از کم خوابی...بلا خره میگذره ايشاالله به خوبی این دوران سپری بشه    بازم عیدتون مبارک
10 مهر 1394

خدایا شکرت منم دختر دارم

مادر شدن حس فوق العاده ایه اما وقتی دختر داری یه چیز دیگه اس دختر همه ی هم و غم مادرشه امید روزای پیری باباشه دختر افتخاره یه حس خوب که بالاتر از بودن الماس تو خونته.. دخترم امروز 15روزشه شکر خدا نافش تو روز 5افتاد...وزنش زیاد نبود اما یه فسقلی بود داداشش ميگه بند انگشتی  فعلا نمیتونم عکساشو بزارم اخه با موبایل نمیشه از محمد یاسینم تو دوران نوزادی هزار ماشاالله خوشگل تره انگشتای سفید و باریکش دلمو میبره مدام میگم  دخملم دکتر میشه...فکر کنم چشاش دارن قهوه ای میشن دوس داشتم مثل خاله هاش آبی باشه..اما مهم نیست فقط سلامت باشه شبا یه بار حدود ساعت 2و یه بار هم حدود ساعت 5بیدار میشه فداش بشم مثل داداشش موقع اذان بیدار میشه دختر ارومی د...
6 مهر 1394

یک هفتگیت مبارک

سلام پری کوچولو یک هفته از اومدنت به  خونه میگذره  ایشالله صدو بیست سال عمر بابرکت داشته باشی قربون خنده هات برم که وقتی میخندی دلم غش میره واست  خدارو شکر که سالمی و مشکلی نداری الهی هزار مرتبه شکر که وجودتو به ما بخشید ... محمد یاسین عزیزم از شانست سرما خوردی و دورو بر ابجیت نیومدی ..یکم حسادت گل کرده و خیلی کارهارو میکنی که جلب توجه کنی ...منم یخورده سرما خوردم  هنوز بخیه هارو باز نکردم و زیاد نمیتونم فعالیت کنم  چند روز ديگه هم میری مدرسه ایشالله همیشه سالم باشین دوستون دارم
28 شهريور 1394

تولدت مبارک فرشته ی زمینی

خدایا شکرت به خاطر سلامتی  فرشته ای که بهم بخشیدی  یسنای مامان فرشته ی من در صبح زیبای 21شهریور قدمهای زیباشو به دنیای زمینی ما گذاشت  کوچولوی من با لطف خدا و دستای پر محبت دکتر ش ساعت 8 وچهل و پنج دقیقه  چشمای قشنگشو به روی من باز کرد ... خدایا از لطف و ببخششت ممنون
23 شهريور 1394

شب بدون کابوس

خدایا شکرت بلاخره دیشب بدون کابوس گذشت با اینکه اصلا راحت نخوابیدم اما بازم شکر .دیشب وقتی خواستم بخوابم به بابایی گفتم قران و برام بیاره منم قران و بوسیدم و گذاشتم پشت سرم و با توکل به خدا سعی کردم بخوابم .این شبهای  اخیر خوابهای بدی میدیدم به خاطر شرایط روحی و جسمی بدی که دارم . دیروز نذر کردم و شروع کردم به خوندن سوره ی یس.و از خدا خواستم بهم آرامش بده  وبه دخترم سلامتی. وقتی محمد یاسین تو دلم بود اصلا استرس نداشتم یه زندگی آروم و ساده.پراز ارامش و صبری که لطف خدا بود بمیرم برا دخترم که تو این دو ره کلا داغون بودم.از خدا میخوام دوباره آرامش و بهم عطا کنه تا فرشته ی کوچکی که بهم عنایت کرده رو به خوبی بزرگ کنم.کمتر از دوهفته...
7 شهريور 1394